بسیاری از مدیران بر این باورند که مدیریت همانند رهبری یک گروه ارکستر است که با حرکات ساده و کوچک رهبر ارکستر، صدای سازهای مختلف با یکدیگر هماهنگ شده و نوای واحد و باشکوهی را به گوش ما می رساند و ناگهان از میان آشفتگی صداهای مختلف، هارمونی باورنکردنی بیرون می آید و سروصداها به موسیقی تبدیل می شوند. این شگفت انگیز و دوست داشتنی است و تنها، نتیجه برآیند یک کارگروهی تمرین شده، منسجم، ماهرانه و حساب شده است. اگر چه شیوه رهبری رهبران ارکسترهای مختلف می تواند متفاوت باشد اما بدون یک رهبر نمی توان در گروه، هارمونی ایجاد کرد. 

یکی از رهبران مشهور ارکستر در یک ویدیو آموزشی نکات ساده اما مهمی را از شیوه و سبک های مختلف رهبران ارکستر توضیح می دهد و ما را با دنیایی به ظاهر ساده اما پر رمز و راز رهبری ارکستر تاحدودی آشنا می کند. در این بخش مناسب دیدم موارد مهم و نکاتی که وی آنها را بیان می کند یادآور شوم تا پس از آن بدانیم که آیا مدیریت یک سازمان به واقع همانند رهبری یک ارکستر است یا این مشابه سازی پایه و اساسی ندارد.

معمولا رهبران ارکستر با حرکاتی محدود و ساده اما معنی دار کل گروه را هدایت می کنند تا معنای واحدی از اجرای گروه نوازندگان به ذهن متبادر شود و زنده بودن اجرا را برای شنوندگان حاضر در محل کنسرت به ارمغان بیاورد. با این حال شیوه هر رهبر مخصوص خود اوست. برخی از رهبران ارکستر با روایت شادمانه ای از خود گروه را هدایت می کنند، برخی دیگر کاملا صریح، سلطه گر، فرمان ده و تحکمی رفتار می کنند که در این شیوه مسئول بودن رهبر گروه به وضوح قابل مشاهده است. البته این سبک رهبری برای نوازندگان ارکستر خوشایند نیست چون فرصت هیچ انعطاف و رشدی را به آنها نمی دهد. در این حالت نوازندگان احساس می کنند تنها، ابزاری در دست رهبر گروه هستند و از خود هیچ اختیاری ندارند و مشارکت کننده در خلق یک اثر هنری نیستند و تنها وظیفه ای که دارند به صدا در آوردن سازهایشان است. آنها هیچ لذتی از همکاری در گروه نمی برند و تنها مجری دستورات رهبر گروه هستند.

دسته ای دیگر از رهبران ارکستر معتقدند باید به گروه اجازه داد تا کار خودش را انجام دهد و بدین منظور گروه تنها باید به نت های نوشته شده برای موسیقی وفادار باشد و همین که دستورالعمل ها را رعایت کرده و از روی نت ها بدون هیچ شرح و تفسیری اجرا کند، کافیست. این شیوه نیز گونه دیگری از کنترل محض روی اعضای گروه و چه بسا به اندازه سبک قبلی ناخوشایند است.

حال رهبر ارکستر دیگری را در نظر بگیرید که اصلا اعتقادی به اینکه دستورالعمل واضحی به گروه بدهد یا بخواهد آنها را کنترل کند ندارد و تنها کار خود را پیش می برد. او تمایل دارد همنوازی از دل گروه بیرون بیاید و آنها باید به هم گوش دهند تا بتوانند به هارمونی برسند. اما در این شیوه نیز فشار سنگینی روی همنوازان وارد می شود چرا که آنها باید غیر از مهارت نواختن ساز خود مهارت خواندن ذهن رهبر گروه را نیز داشته باشند تا متوجه شوند که کی مکث کنند و چه زمانی به اوج خود برسند. رهبر هیچ دستورالعملی به آنها نمی دهد اما انتظار سهمگینی از آنها دارد تا هیچ اشتباهی نکنند و این نیز نوع دیگری از کنترل شدیدی است که رهبر روی اعضای گروه اعمال میکند.

اگر ترن هوایی سوار شده باشید می دانید که در حرکت با این وسیله هیچ دستورالعملی وجود ندارد و شما به ناچار باید در مسیری از پیش تعیین شده قرار بگیرید و حرکات بدن خودتان را با پیچ و خم های ریل سازگار کنید. این نیز شیوه رهبری برخی رهبران ارکستر است که از نوازندگان انتظار دارد ذهن خود را با ریل گذاری نتهای موسیقی او هماهنگ کنند. در این سبک مدیریتی شما نقشه راه را در ذهن خود دارید و حتی اگر رهبر نیز حضور نداشته باشد شما مراحل اجرا را می دانید و مسلط هستید که چگونه باید رفتار کنید. حال شما بگویید چه سبکی می تواند به این اندازه خسته کننده و عذاب آور برای ذهن اعضای گروه باشد؟ اگر چه این روش سبب میشود هارمونی به خوبی از دل این کار بیرون بیاید لیکن در اینجا اعضای گروه باید به شدت حرفه ای باشند.

صد البته وجود اقتدار رهبر گروه در زمان و مکان خود بسیار مهم و الزم است. اما اقتدار به تنهایی برای مشارکت دادن افراد در کار کافی نیست. حضور صددرصدی رهبری در زمان نواختن تمام سازها نیز ضروری است اما برای اعضای حرفه ای گروه نیازی نیست دستور صادر شود و مرتب گوشزد شود که باید چه بکنند. رهبر می تواند از آنچه نوازندگان انجام می دهند لذت ببرد و هر گاه اقدام جسورانه، تحسین برانگیز یا خارق العاده انجام شد به موقع و به درستی تمجید و تشویق کند چرا که همه ما مایل به بازخورد گرفتن و شنیدن تشویق هستیم. چنین رهبری دیگر نیازی به ایجاد جذبه ندارد چرا که او فرایند را ایجاد کرده و فضا را فراهم ساخته تا فرایند به درستی در آن فضا انجام شود. در نتیجه نوازندگان همگی شاد و مغرور از کار خود اجرایشان را ادامه می دهند و حتی به بروز خلاقیت نیز در این سبک از رهبری می اندیشند. این سبک و سطحی متفاوت از رهبری است و کنترل یک بازی برنده، بازنده نیست. در این فضا مشارکت جمعی رخ می دهد و بهترین موسیقی نواخته می شود. حال اگر این رهبر موفق، محتوا را به این مشارکت بیفزاید کاری شگفت انگیز کرده است. به عنوان مثال اگر معنای موسیقی بیانگر درد باشد. لازم است این درد در چهره رهبر مشهود شود و چهره وی باید حالتی از درد را به نمایش بگذارد تا موسیقی دردناک، با محتوا همراه شود و این محتوا در چهره رهبر ارکستر نیز دیده شود. 

اگر رهبری بتواند همه سبک های بیان شده را با هم انجام دهد، به نقطه ای شگرف در اداره و هماهنگی ارکستر می رسد که بی نظیر ترین اجرا را به همراه خواهد داشت. از این سبک رهبری شابد بتوان با عبارت »عمل بی عملی« یاد کرد و این گونه ذهن رهبر ارکستر را نسبت به نوازندگان بازانگاری کردکه "اگر عاشقش هستی رهایش کن" !!

اجازه بدید اکنون از زاویه ای دیگر به مدیریت گروه نگاه کنیم. جایی که جاذبه های فوق العاده و صحنه های مهیج، به همراه تخلیه انرژی میلیارد نفری، آن را به پر آوازه ترین ورزش دنیا بدل کرده است. ورزشی که از لحاظ بیننده و طرفداران به تنهایی با تمامی ورزش های موجود جهان برابری می کند. در دنیای تجارت گردش مالی آن از تجارت اسلحه و مواد مخدر کمتر نیست و از لحاظ سیاسی می تواند حکومت هایی را تحت الشعاع خود قرار داده و حتی تا آستانه فروپاشی آنها را پیش ببرد.

این بازی به ظاهر ساده، از یک مدیریت بسیار قوی برخوردار است که اعضای گروه را توانا می سازد تا چنین نمایشی از خود بجای بگذارند. بنابراین می توان از بستر عظيم آن آموزه هایی بس گران سنگ آموخت و همه سازمانها و شرکت های تجاری می توانند با بکارگیری نکاتی که این بازی جهانی در دل خود دارد به موفقیت های شگرفی دست یابند.

حرکت جمعی، هماهنگ و پویای هر تیم فوتبال، نمادی واقعی از یک کار مشارکتی و جمعی، قابل قبول است و هر چقدر تیم از کار گروهی قوی تر و منسجم تری برخوردار باشد، احتمال پیروزیش بیشتر است. در بازی حرفه ای فوتبال، تکروی و فردگرایی جایگاهی ندارد و تیمی می تواند پیروز میدان باشد که فرد در خدمت جمع بوده و برای هدف گروه تکنیک های خود را اجرا نماید. اما این کار گروهی به خودی خود بدست نمی آید و نیازمند رهبری و مربیگری بس شگرف است. مربیگری فوتبال فرایندی است که در آن مربی بر ورزشکاران تاثیر می گذارد تا واکنش های مورد نظرش از سوی آنان انجام پذیرد. رابطه بین رفتار مربی فوتبال که می تواند آمرانه یا اجتماعی باشد در انگیزش و موفقیت تیم بسیار موثر است و در کنار آن آموزش و تمرین، حمایت اجتماعی و بازخورد دادن به بازیکنان رابطه معناداری با موفقیت و شکست تیم دارد.

تا اینجای بحث تفاوت زیادی بین مربیگری یک تیم فوتبال با رهبری یک ارکستر مشاهده نمی شود. اما در واقع تفاوت زیادی وجود دارد و این تفاوت از آنجا ناشی می شود که در یک بازی فوتبال رقیب نیز روبروی تیم و در میدان بازی حضور دارد. در هیچ زمانی محل قرار گیری توپ در زمین از بازی و همین طور حرکت هایی که رقیب انجام میدهد، قابل پیش بینی نیست. بنابراین مربی فوتبال نمی تواند مشابه یک رهبر ارکستر از روی نتی که از پیش نوشته شده و روزها و هفته ها این نت را با گروه تمرین کرده است دستورات خود را صادر کرده و انتظار داشته باشد که گروه نیز به دستورات وی واکنش درستی نشان دهد. پیش بینی عملکرد حریف، بازی خوانی او و کارهایی که ممکن است در داخل زمین انجام دهد به درستی و کامل شدنی نیست. اگر چه مربیان حرفه ای بازی های قبلی حریف را مرتب بررسی و تحلیل می کنند اما هر بازی راهبردها و تاکتیک های خاص خودش را دارد. 

فوتبال امروز یک علم طبقه بندی شده است، با سطوح مختلفی از دانش و تجربه مربیگری از یک تیم پایه گرفته تا تیم های حرفه ای باشگاهی در سطح جهانی که در تمرین و مسابقات این تیم های باشگاهی آنالیزورهای تیم با نصب حسگرهایی به بازیکنان، اطلاعات عملکردی یکایک آنها را در بازی های مختلف دریافت کرده و به مربی می دهند تا پس از تحلیل و بررسی نقاط قوت و ضعف بازیکنان و تیم با دقت زیادی مشخص شود. از این رو یک مربی فوتبال هیچگاه نمی تواند از یک رهبر ارکستر الگو برداری کند و شاید یکی از دلایلی که فوتبال به چنین نمایش هیجان انگیزی در دنیا تبدیل شده است همین نکات باشد.

با این حال در یک سازمان دولتی یا خصوصی که تولید کننده محصول یا ارایه دهنده خدمات است میتوان از نحوه رهبری یک رهبر ارکستر و نیز مربیگری یک مربی فوتبال توامان استفاده کرد، چرا که در یک سازمان همه عوامل تاثیرگذار با هم حضور دارند. صاحبان سرمایه، مشتریان، تامین کنندگان، رقبا، کارکنان، نهادهای قانونی و سایر ذینفعان همه و همه عواملی هستند که به طور مستقیم روی عملکرد مدیر ارشد و سازمان تاثیر خودشان را می گذارند. بنابراین شاید بتوان گفت مدیریت یک سازمان از جمله سخت ترین کارهای دنیاست که به علم و هنر به صورت توامان نیاز دارد.